shahram sheydayi

کسی وقت نداشت او بمیرد

(مجموعه داستان)

شهرام شیدایی

(یک داستان از متنِ كتاب )

کسی وقت نداشت او بمیرد

كسی وقت نداشت او بميرد. آقا ببخشيد ممكن است يك دقيقه بايستيد تا من بميرم؟ ممكن نبود. فكر‌كردن به اين سؤال‌ها هم ممكن نبود. خانم ببخشيد فكر می‌كنيد شما می‌دانيد من دارم می‌ميرم؟ كسی وقت نداشت تا بداند كه او قبلاً زنده بوده است، سال‌هايی را پاييزوبهارهايی را شهرهايی را گذرانده است. سرعت آن‌قدر زياد بود كه وقتی می‌توانستی بعد از مدت‌ها يكی را شكار كنی و بخواهی آقا ببخشيد ممكن است اين ساعت و اين گردن‌بند مالِ شما باشد؟جنسشان از طلاست، گرچه حالا برای من ديگر اين چيزها اهميت ندارد، ولی در همان چند ثانية اول با آقا ببخشيد گفتنتان و آقا ببخشيد شنيدنش پريده است و رفته است و دوباره به قلبِ سرعت پيوسته است. خانم ببخشيد می‌توانيد يك لحظه اين كيف را برايم نگه‌داريد تا چيزی به شما نشان دهم، آخر من دارم... «می‌ميرم» فقط برای خودت می‌مانَد و او رفته است. آقا ببخشيد می‌دانم برايتان زحمت است ولی من واقعاً می‌خواستم نميرم ولی می‌دانيد اين يك واقعيت است كه الان سفت‌وسخت به من چسبيده تا حرفم را به شما بگويم و همين‌كه گفتم بندازدم توی ماشين‌اش و ــ البته نمی‌دانم ماشين است يا چه چيزی ــ يعني‌چسبيده به من و خِرم را گرفته كه همين‌كه حرفم را به شما زدم بَرَم دارد و با خود ببرد واقعيت اين است كه همه می‌ميرند. خانم ببخشيد می‌دانم كه شما هم مثل همه می‌دانيد كه همه می‌ميرند ولی واقعيت اين است كه من بدجوری دارم می‌ميرم و كسی را ندارم كه چيزی برايش بگذارم يا وصيتی بكنم يا چيزی داشته باشم تا برای كسی بگذارم. آقا ببخشيد البته دردِ من اين نيست، می‌دانيد خانم ببخشيد می‌توانم يك لحظه از موبايل شما به منزلتان زنگ بزنم ‌می‌خواهم صدای دخترم را يعنی اگر شما دختری كوچك يا حتا جوان در خانه داريد می‌دانيد می‌خواهم فكر كنم بچة من است و صدايش را قبل‌ازرفتنم بشنوم جناب معذرت می‌خوام می‌توانم تركِ موتورتان تا همين ميدانگاه بيايم و به اعلاميه‌هايم كه خواهند زد يا زده‌اند ــ البته فكر می‌كنم از الان خودم اين كار را بكنم چون كسی اين كار را نخواهد كرد ــ نگاهی بيندازم، می‌دانيد الان به فكرم رسيده كه زيرِ عكسم فقط نوشته شود: و سايرِ وابسته‌گان چون من كسی را ندارم، خانم خيلی ببخشيد كسی وقت نكرده بود اسمِ مرا ياد بگيرد يا حتا اسمِ مرا بشنود، ممكن است شما زحمت بكشيد و چندتايی از اين كتاب‌ها را نگاه كنيد عكسِ من است اين‌ها كتاب‌های من‌اند من می‌دانيد چيزم يعنی نويسنده‌ام‌ بودم، كسی وقت نداشت بداند من زنده‌ام نه منظورم اين است كه كسی وقت نكرده بداند كه من زنده بودم آقا ببخشيد اين تصوير را يك لحظه نگاه كنيد، نه معلوم است كه من ديوانه نشده‌ام اين تصوير را مي‌‌بينيد بي‌شباهت به من نيست نه؟ چرا، تصوير خودم است. يك زمانی زنده و نويسنده و معروف و اين‌جور چيزها بودم ولی كسی وقت نداشت كه به قيافه‌ام خنده‌هايم نفس‌كشيدنم نوشته‌هايم و كيفيت پايين يا بالای آن‌ها نگاهی بيندازد تا مُردم. داداش جسارته يه‌چاقو، نه يه‌قمه حرومم كن، اينم قمه‌ش، كوچه‌م كه خلوته خودمم كه می خوام، اينم حق‌الزحمه‌ش، فكرم می‌كنم كم نباشه، جسارت نباشه طوری بزن كه انگار به ناموستون يعنی مادرتو گاييدم دِ بزن كارو تموم كن. استاد خيلی از شما معذرت می‌خوام كه كسی نيومده و اين‌همه اين‌جا خلوته آخر من وقتي‌ام زنده بودم كسی منو نمی‌ديد هی تو چشاشونم اگه می‌رفتم خودمو به زور تو چشاشون می‌كردم يا قيافه‌مو حتا پونصد برابر می‌كردم و روی بيل‌بوردا نصب می‌كردم می‌دونيد استاد شما كه زحمت كشيديد و تا اين‌جا اومديد بد نيست اسم اين يارويي‌رو كه مُرده به شما بگم. فكر نمی‌كنم رو شما سنگينی بكنه چون همين‌كه بهتون گفتم‌ش دو قدم اون‌طرف‌تر انداختينش و رفتين ولی نويسنده بود می‌دونيد نويسنده! البته من نمی‌دونم شما ميونه‌تون با چی خوبه ولی تيپتون به اونايی می‌خوره كه انگاری يه‌ذره وقت دارن يا حداقل اين‌جوری نشون می‌دن. يكی اين‌جا مُرده. ■